سه شنبه 01/09/24

ساخت وبلاگ
پارسال تو بانک بودم که یهو زنگ زدن که حال مامان خوب نیست داداش و بابا رفتن پیش مامان و مامان وردارن بیارن ...خدایا نمیشه فقط ی سال همه چی به عقب برگرده به این نقطه که مامان بیاد ... همه چی از این نقطه شروع شد ... از این نقطه ...........................فقط ی سال ... این کابوس تموم شه .... پ ن : دلم بستنی می خواست ... فک کردم میرم خونه تو مسیر بخرم ... میدونم بابا میگه تو این سرما بستنی چیه ... دیگه دلم نخواست یادم امد تو سرما بستنی می خریدم مامان میگفت بهار...
ما را در سایت بهار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahar1904 بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56